سلام علکوم
چطورین؟
من؟
داغونم
قلبم تو فشاره
بدجوری
حس عجیبی دارم
نبات رو گذاشتم مهد صبح زود و نشستم پشت سیستمم یه کم کار کردم
یه کم خونه رو جم کردم
یه کم رسیدگی به خودم کردم
به مهد تلفن کردم و حالش رو پرسیدم
ولی قلبم اونجاس و قلبم درد میکنه
اولین روزیه که از وختی نبات رو مهد میزارم میام خونه و تنها هستم...
اصلا دوست نداشتم برگردم خونه...
خونه خالی بدون نبات منو اشکی میکنه
ماجراجویی های نبات بیرون از خونه از یک ماه پیش شرو شده ولی من تنهایی و دوری رو باهم امروز برای اولین بار تجربه میکنم
به همسرجان و مامانم زنگ زدم...
دلم میخاس یکی بود منو بغل میکرد ...
اول صبح سرحال بیدار شد و گف من باید امروز از همه زودتر برسم به مهد
تندی کارامونو کردیم و رفتیم...
برا من از روزهای دیگه سخت تر بود
نبات هفته پیش جراحی شده و حالا که با ذوق دلش میخاد بره مهد نمیشد تو خونه نگهش دارم...
قرار شد زودتر برم دنبالش ...
ولی واقعا دقیقه به دقیقه برام به سختی میگذره...
مدیر مهدش میگف اگه مشکلی باشه بهت خبر میدیم زودتر بیای ولی اگه مشکلی نبود بزار بمونه تا ظهر...
نمیدونم...
امیدوارم همه چی عالی پیش بره و سرحال باشه وختی میاد خونه...